بر من منت نهادی و از ظلمت به نورم راهنمایی کردی .
کور بودم بینایی ام بخشیدی.
تشنه بودم سیرابم ساختی .
خوار و کوچک بودم عزت و بزرگی ام دادی .
تنها بودم مونسم شدی .
گمراه بودم هدایتم کردی .
بر من منت نهادی و خدایم شدی تا بنده ات باشم و بندگی ات کنم اما شرمنده ام همانند مهمانی که از میزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندی که مادر را سپاس نگوید. مثل تشنه ای که از سیراب کننده اش تشکر نکند . مثل کویری که ممنون ابرهای باران آور نباشد .
شر منده ام که مرا ایمان بخشیدی و در کهف اطمینان بخش وحی و من این همه لطف را از یاد بردم .
بر من منت گذاشتی و ریزه خوار خوان سراسر هدایت و مهر رسولت کردی و من خویش را گم کردم. در قلبم جوانه ارادت اولیایت را رویاندی و من از آنان پیروی نکردم.
ای آنکه بر من و همه اهل ایمان و رستگاری منت خویش را به کمال رساندی در این شبها و روزهایی که نسیم مهربانی ات همه جا را معطر کرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سایه هدایت را از سرم کم نکن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگی از عقوبت آتش رهایم ساز .
ای آنکه بر همه منت می نهی و هیچکس بر تو منت نمی نهد باز هم با منتی مرا شرمنده کن با منت آغوشی که برایم می گشایی.
بهشت من یک لحظه رها شدن در آن آغوش بی مانند است . من تشنه آغوش توام .