میلاد حسن(ع) خسرو دین است امشب
شادی و سرور مؤمنین است امشب
از یمن قدوم مجتبی(ع) طاعت ما
مقبول خداوند مبین است امشب
######
دوش بر گوشم رسید این مژده از جان آفرینم
کاید از ره آن نگار دلنواز و نازنینم
گفتم ای مه از کدامین آسمان باشی؟ بگفتا
شمس ایوان ولایت، عُروَة الوثقای دینم
من همان ماه تمامم، جلوه ی ماه صیامم
شاهد صلح و قیامم، وجه رب العالمینم
بر من منت نهادی و از ظلمت به نورم راهنمایی کردی .
کور بودم بینایی ام بخشیدی.
تشنه بودم سیرابم ساختی .
خوار و کوچک بودم عزت و بزرگی ام دادی .
تنها بودم مونسم شدی .
گمراه بودم هدایتم کردی .
بر من منت نهادی و خدایم شدی تا بنده ات باشم و بندگی ات کنم اما شرمنده ام همانند مهمانی که از میزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندی که مادر را سپاس نگوید. مثل تشنه ای که از سیراب کننده اش تشکر نکند . مثل کویری که ممنون ابرهای باران آور نباشد .
شر منده ام که مرا ایمان بخشیدی و در کهف اطمینان بخش وحی و من این همه لطف را از یاد بردم .
بر من منت گذاشتی و ریزه خوار خوان سراسر هدایت و مهر رسولت کردی و من خویش را گم کردم. در قلبم جوانه ارادت اولیایت را رویاندی و من از آنان پیروی نکردم.
ای آنکه بر من و همه اهل ایمان و رستگاری منت خویش را به کمال رساندی در این شبها و روزهایی که نسیم مهربانی ات همه جا را معطر کرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سایه هدایت را از سرم کم نکن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگی از عقوبت آتش رهایم ساز .
ای آنکه بر همه منت می نهی و هیچکس بر تو منت نمی نهد باز هم با منتی مرا شرمنده کن با منت آغوشی که برایم می گشایی.
بهشت من یک لحظه رها شدن در آن آغوش بی مانند است . من تشنه آغوش توام .
ای خجستگی زمان !
ای شکوه لحظه ها !
ای رمضان بزرگ!
سراغت را از گنجشکها گرفتم و گفتند که می آیی.
حالت را از پنجره پرسیدم و پاسخ داد که بر می گردی .
در کنار گلدان یادت کردم و غنچه ها شکفتند .
در آینه ، جست وجویت کردم و تمام قد ،لبخند زد .
بر سجاده نامت را بردم و تسبیح به رقص آمد .
در باغ ، صدایت زدم و درختها تعظیم کردند .
این تکاپوها به جبران عظمت اذان معطری است که هر سحر ، خانه ها را با خداپیوند می دهند.
این ارادت ها همه برای تو بودند و به احترام طراوت لحظه های افطارت .
این شوقها در پاسخ مهرورزی های مهربانی است در شبهای بزرگ بارش نور و وحی و محبت. شبهایی که ترتیل دوست داشتن های آن بالا نشین نزدیک ، همه را بی خویش می سازد .
این زمزمه ها مقدمه نجوای "یا رب یارب" دلسوختگانی است که در شب های " قدر" به بامداد دیدار چشم می دوزند .
تو ماه مهربان خدایی که باز هم به خانه هایمان آمده ای . خوش آمدی ! تنهایی ام را دیدی و آمدی تا با تو بگویم طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم. تا بپرسم آیا دوری تو تاوان آن صبحی است که به گلها سلام نکردم و یا آن شبی که بی وضو به ماه ، چشم دوختم؟
ای مهمان عزیز این دلهای پر از امید !
اینک خویش را به من نزدیک کن بی آنکه شرمنده ام سازی و دستی بر موهایم بکش بی آنکه اشک شوقم را از گونه هایم بزدایی .
آمین ای رمضان مبارک و عزیز !